گلابی ...گلابی
يه روز يه كاميون گلابي داشته توي جاده مي رفته كه يه دفعه ميافته توی يه دستانداز، يكي از
گلابيها ميافته وسط جاده، بر ميگرده به كاميون نگاه ميكنه و ميگه: گلابيها، گلابيها! گلابيها
ميگن: گلابي، گلابي! كاميون دورتر مي شه، صداشون ضعيفتر مي شه. گلابي ميگه: گلابيها،
گلابيها! گلابيها مي گن: گلابي، گلابي! باز كاميون دورتر ميشه، گلابي ميگه: گلابيها، گلابيها! اما
صداي گلابي ديگه به گلابيها نميرسه! گلابيها موبايل راننده رو مي گيرن و زنگ ميزن به موبايل
گلابي، اما چه فايده كه گلابي ايرانسل داشته و توي جاده آنتن نميداده! گلابي يه نفر رو پيدا ميكنه كه
موبايل دولتي داشته، زنگ ميزنه به راننده و مي گه: گوشي رو بده به گلابيها، وقتي كه گلابيها
گوشي رو مي گيرن، گلابي ميگه: گلابيها، گلابی ها! گلابی ها می گن: گلابی، گلابی! .
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۷/۱۱/۲۹ ساعت ۱۲:۳۴ ب.ظ توسط XaniX
|